تا اینجای کار ما نشان دادیم که چطور میتوان در یک پروسهی فردی و شخصی، در مسیر تولید محتوای تصویری خالکوبی، قدم برداشت و با انتخابها و پیشنهادهای فرمی، تصویری و دیداری معناهای از پیش موجود را تبدیل به یک محتوای شخصی و منحصربفرد کرد.
کارکرد اندامواره بر محتوای خالکوبی چیست؟
رابطهی تصویر یا الگوی خالکوبی با سطحی از پوست، که عضو خاصی از کالبد ما میباشد، یک رابطهی ضروری و الزامی است. رابطهای که شدیدن در رسانایی و منعقد شدن محتوای یک خالکوبی حائز اهمیت است. چرا که رابطهی اعضای بدن با تصویر خالکوبی همچون رابطهی متن (تکس) با زمینه (کانتکس) است. زمینهای که بیرون از عمل خالکوبی، آن را ظرفیتهای فرهنگی و ارزشی یک زبان تعریف میکنیم. این رابطه در جهان خالکوبی به همان مناسبتها پایبند است. پس اهمیت اعضای بدن برای عمل خالکوبی و معنای ارزشی یا عرفی تصویر خالکوبی، دو روی یک سکه هستند تا در نتیجهی آن ما به محتوای مطلوب خود از تصویر یا شمایل خالکوبی برسیم.
کالبد ما حضور فیزیکی در عالم موجود است. پیدایی، سطح نمایش و سطح بروز ما است. و آنچه ما به عنوان نشانه و الگو بر این سطح (سطح پوست) حک میکنیم معنای نمایش ما را مضاف میکند. نشانهای بر نشانههای ما میشود. حضور پر رنگتر ما برای بودن و چگونگی بودن ما.
پس انداموارههای ما شاهدهایی خواهند بود که ما با خالکوبی بر آنها معنا و محتوایی متمرکز تولید میکنیم و در ادامه با مثال و شواهدی عینی خواهیم گفت که چطور اعضا و انداموارههای ما به وسیله یک تصویر یا الگوی خالکوبی به سخن درمیآیند و در تعیین سطح کیفی محتوای الگوها چه نقشی دارند:
مثال علامت سجاوندی ِنقلوقول یا همان “کتیشن” است. سجاوندی ِکتیشن علامت نقل مستقیم ِ یک جمله یا یک مهم از سخن بزرگ یا ارجاع به سخن بزرگان در حرفهی ویرایش، محسوب میشود. حال بنا بر این کارکرد رسمالخطی، شما قصد میکنید که نشانهی کتیشن را خالکوبی کنید.
بنابر اصل ویژگیهای تصویری بعد از اجرا شدن تصویر یا الگو خالکوبی، اولویت دوم مسالهی جایگیری تصویر بر انداموارهی نقشپذیر خالکوبی است. سجاوند ِکتیشن را بر اندامی دلبخواهی، نمیتوان خالکوبی کرد. تاثیر و تاثر آن، بنابر امکانات سطحی و پوستی که بعضی از انداموارههای ما دارند، قابل درک و معنادار (محتواپذیر) میشود. این مهم یا اصل به ما میگوید که با تغییر سطح اندام (پوست آن عضو) محتوا نیز دچار تغییر معنادار میشود. مثال عینی این موضوع میتواند حک کردن سنجاوند کتیشن بر طرفین ناف باشد. قرار دادن ناف در کتیشن یعنی تولید مفاهیمی همچون تولد، زایش، باروری، آفرینش و غیره. این مفاهیم تنها در این قسمت از کالبد ما تبدیل به محتوای قابل وصول میشوند. حالا علامت کتیشن را بر میداریم و در دو طرف چشم میگذاریم. آنچه مسلم است تغییر معنادار ِمحتوای تصویری ِما است. معنایی که میگوید: “چشمها به اندازهی کافی صحبت میکنند.” این را ما در گزارهی”تغییر موقعیت، تغییر معنا” صورتبندی میکنیم.
استحالهی معنا ( در نهایت محتوا) با محوریت اندام ِنقشپذیر، علاوه بر کارکرد ذکر شده، رفتار دیگری نیز از خود نشان میدهد که ما آن را تحت عنوان “تغییر موقعیت، تشدید معنا” نامگذاری میکنیم. قوت معنایی تصویری که در رابطهاش با عضو نقش پذیر، رفتار متفاوتی از خود نشان میدهد. برای تقریب به ذهن برمیگردیم به الگو و شمایل درنای در حال پروازمان. این درنا اگر قرار باشد بر بازو یا ساعد دست خالکوبی شود، خواسته و ناخواسته همهی مفاهیمی (آزادی، رهایی، مهاجرت، بیمرزی و غیره) که به لحاظ محتوایی (بصری و مفهومی) انتقال میدهد، دچار انقیاد و محدودیت میشود. چرا که سطح پوست ساعد یا بازوی ما به لحاظ فضای محیطی بسته و خمیده است؛ این خمیدگی محتوا را از مسیر مستقیم خارج کرده و رسانایی محتوا به کجتابی دچار میشود. در حالی که همین درنای در حال پرواز بر سطح ِپوست ِکمر و عرض و طول بسیط آن، نوع دیگری از مواجهه را رقم میزند. مواجههای که در نگاه اول به واسطهی گستره و پهنای سطح کمر، عرض پرواز را نشان میدهد. محیط یکدست پوست که میل به پرواز را متداعی کرده و از پی آن مفاهیمی چون آزادی، بیمرزی، مهاجرت و غیره سرریز میکند.
نسبت ما با این مثالها به وضوح بیانکننده همهی گزارشی است که به خواست ما، رابطه تصویر و اعضای بدن را ارائه میدهد.
منبع : اینستاگرام سهیل افلاکی